^^^^^*^^^^^
نگاه خیره ام مات و خسته به او خشکیده بود
به او و بازوان نیرومندش که در لباسی جذب خودنمایی میکرد
به او که برعکس ظاهر تنومندش بی رمق بود
انگار او هم از آن همه اصرار و خواهش به ستوه آمده بود و سکوت را به گفتن حرفهای بی نتیجه و بی جواب ترجیح می داد و بعد از گذشت این چهار ماه از کلام وامانده بود
مثل من که سکوت را بر هر حرفی ترجیح می دادم
سکوت را همدم و همدل خود کرده بودم و شاید با این روزه ی سکوت میخواستم انتقام سنگینی از خودم بگیرم، ولی اشتباه میکردم
این خاموشی هم تنبیه کاملی برایم نبود
اصلا چه چیز می توانست مجازات این جرم سنگین که کرده بودم باشد؟
^^^^^*^^^^^
سقفی برای ما اثر نگاه عدل پرور
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
زمانش که برسد ؛ خواسته هایت ، داشته هایت شده اند و آرزوها ، جزئی از روزمرگی هایت
زمانش که برسد ؛ رفتنی ها رفته اند و ماندنی ها ، عزیزترین دلخوشی هایت شده اند و تو یاد گرفته ای که با ساده ترین چیزها شاد باشی
زمانش که برسد ؛ تو سرد و گرمِ روزگار را چشیده و به این نتیجه رسیده ای که عاقلانه ترین کار همین است ؛ که با داشته هایت شاد باشی و امیدوارانه برای آرزوهایت تلاش کنی ، و به این ادراک خواهی رسید ؛ که دنیا کوتاه تر از آنی ست که آرامشت را برای غصه های بیهوده و رنج های بی نتیجه خراب کنی
می رسد زمانی که آینه ها فقط لبخندهای تو را ببینند ، زمین اشتیاقِ تو را به دوش بکشد و زمانه ، اتفاقات خوب را حوالی تو بیندازد
زمانی که غصه و اندوه های زودگذر ، پشت دیوار بی تفاوتی ات ، ته نشین خواهند شد
و تو با صدایی بلند و آرامشی عمیق ، زندگی خواهی کرد
*~*~*~*~*~*~*~*
دارم یه داستان عاشقانه مینویسم! بنظرت با اسم یا بی اسم؟
ـ با اسم
با مقدمه یا بی مقدمه؟
ـ با مقدمه
با بدنه یا بی بدنه؟
ـ با بدنه
با نتیجه یا بی نتیجه؟
ـ با نتیجه
.
.
.
تموم شد
ـ جداً؟چی نوشتی؟
اسم:اسم تو
مقدمه:درباره ی تو
بدنه:توصیف تو
نتیجه:دوستت دارم